مادر ندا آقا سلطان ۳۰ خرداد , ۱۳۹۲ در چهارمین سالروز کشته شدن دخترش گفت:« قرار بود دادگاه برگزار شود اما در چهار سال گذشته دادگاهی برگزار نشد. پرونده هم همچنان مفتوح است. من که دیگر نمی دانم چه بگویم. امیدوارم فقط یک روز قاتل را به من نشان بدهند و بگویند این قاتل بچه ات است.»[/caption]
سپیده دم- یک بار دیگر مرگ تراژیک «ندا» را مجسم کنید؛ تا از «اَوین» بگویم برایتان.
اَوین در زبان کردی یعنی: عشق. اوین دختر ۱۷ ساله ای است. در یکی از همین روزهای پاییزی، با برادرش ماشینشان را برمیدارند و میروند. به اطراف بانه. ناگهان، یک خودروی شخصی، و چهار لباس شخصی، جلویشان سبز میشوند. مسیر خلوت است. اوین و برادرش میترسند و میپرسند: «آنها کیستند؟» میترسند و فرار میکنند. لباس شخصیها، نیروی انتظامی یا نیروی نظامی از آب درمی آیند. اوین و برادرش را در کمال خونسردی و بدون مقدمه به رگبار میبندند. عشق را تیرباران میکنند. اوینی که هفته آینده عروسیاش بود. اوینی که عاشق بود. اوینی که دیگر نیست.
از خودم میپرسم چرا کشته شدن «ندا» دنیا را تکان داد اما کشته شدن «اوین» حتی در ایران هم انعکاسی نداشت؟ مگر هر دو انسان نبودند؟ هر دو زن نبودند؟ هر دو عاشق نبودند؟ هر دو بیگناه نبودند؟ هر دو توسط حکومت و به شکل مشابهی کشته نشدند؟ مرگ هر دو مگر تراژیک نبود؟ پس تفاوتشان در چیست؟
جواب خودم را با جمله ای از «بختیار علی» میدهم: «کشتن یک انسان در یک تصویر، اکنون بسیار تأثیرگذارتر از کشتن یک ملت در حالت واقعی است».
و حاکم این نکته ظریف را به خوبی یاد گرفته: «در عصر نمایش وجدان انسانها فقط تحت تأثیر تصویر واکنش نشان خواهد داد».
حاکم این پرسش کلیدی را از خودش میپرسد: «چطور میتوانم هم انسان بکشم و هم کسی اعتراض نکند؟». جواب بدیهی است: «حاکم در جاهایی انسان میکشد که امکان ثبت تصویر وجود ندارد. کشتار روزانه کولبران کرد، یک امر تصادفی نیست. کولبران کرد معمولا در مرزها کشته میشوند. در مناطق دور افتاده. در جاهایی که معمولاً خلوتتر است. در جاهایی که نه امکان تصویربرداری است و نه شاهدان عینی چندانی حضور دارند. سالانه صدها کولبر کرد کشته میشوند. آیا تا کنون فیلمی از صحنه کشته شدن یک کولبر دیدهاید؟ واقعه ای که تصویر ندارد و شاهدان عینی چندانی ندارد، به فراموشی سپرده میشود. بی جهت نیست بسیاری از رسانهها وقتی خبر کشته شدن یک کولبر را دریافت میکنند، میپرسند: «از کجا بدانیم حقیقت دارد؟».
حاکم به خوبی یاد گرفته هم قبل و هم بعد از جنایت، امکان مواجه تصویری مخاطب با قربانی را بگیرد. حتی جسد قربانی هم باید مخفی بماند. آیا تصادفی است که تصویری از اجساد زندانیان سیاسی اعدام شده نداریم؟ آیا تصادفی بود وقتی «ابراهیم لطف اللهی» را در زندان کشتند، جسدش را مخفیانه به خاک سپردند و قبرش را بتون ریزی کردند؟ آیا تصادفی است که نمیدانیم «فرزاد» و «حبیب» و «احسان» در کدامین گورستان به خاک سپرده شدهاند؟
حاکم، کارش فقط کشتن صرف نیست. بلکه «مهندسی کشتن» هم کار اوست. قربانیانی که جامعه با آنها هم ذات پنداری میکنند، باید در خفا کشته شوند؛ و در خفا به خاک سپرده شوند. بی جهت نیست که هیچ وقت زندانیان سیاسی اعدامی، در ملا عام به دار آویخته نمیشوند.
حاکم از عکس و دوربینی که وابسته به خودش نباشد، متنفر است. وقتی «شوانه قادری» توسط نیروی نظامی و انتظامی به شکل فجیعی کشته شد و بعد جسدش را با خودروی دولتی در سطح شهر گرداندند، آنها اشتباه کشنده ای مرتکب شدند: اجازه دادند، مردم یک بار دیگر با قربانی روبرو شوند. فقط چند عکس «بدن باد کرده و جسد زخمی» شوانه قادری کافی بود تا چند هفته غرب کشور بلرزد!
«ندا» در بین مردم کشته شد. تصویرش را هم همان مردم گرفتند. تصویری که دنیا را تکان داد. «اوین» اما در سکوت کشته شد. در جایی که تصویربرداری نداشت اما «مهندس» داشت. چه مهندسی؟ «مهندس کشتار». مهندسانی که به خوبی یاد گرفتهاند هر روز چند شهروند غیرنظامی را به رگبار ببندند و آب هم از آب تکان نخورد.
لحظه جان دادن ندا را تا ابد میتوانیم به خاطر بسپاریم. اما از اوین فقط همین یک عکس بجا مانده. اوینی که هیچ وقت عروس نشد.
«عشق» به معشوقش نرسید. هیچوقت.
سامان رسولپور
۲۸ آبان ۱۳۹۲
روز شنبه ۲۵ آبانماه، محمد نوریزاد که در قالب «سفر صلح و دوستی» در کردستان به سر میبرد و گزارشهای این سفر را در وبسایت شخصی خود منتشر میسازد، در گزارشی از بازدید خود از روستای مرزی «حنجیله» کردستان با عنوان «شلیک به عشق»، نوشت:
«امروز غروب به روستای حنجیله رفتم. غوغایی بود آنجا. واویلا. آخر بیانصافها مگر کسی به عشق شلیک میکند؟ برادر و خواهرِ جوانی سوار بر اتومبیل به جایی میرفتهاند. در همان اطراف روستای حنجیله، که در نقطه صفر مرزی واقع است. کمی آنسوتر عدهای لباس شخصی با اتومبیلی که هیچ نشانی با خود نداشته راه را بر آنها میبندند. برادر میترسد، که نکند راهزن باشند، و نکند به خواهر جوانش آسیب برسانند. عقب میکشد و دور میزند تا راه گریزی پیدا کند. صدای شلیک با صدای سوختمِ دختر جوان به هم میآمیزد. دختر را به بیمارستان میبرند. دو روز در حال اغما و امروز: تمام.
دختر را به خاک سپرده بودند که من رسیدم. برادر و عموی دختر مرا شناختند و دورهام کردند. سوز برادر به این بود که: من از کجا میدانستم آن چهار نفر لباس شخصی، مأموران نیروی انتظامیاند؟ ماشینشان که علامتی نداشت. حالا ما در رفتیم، چرا به لاستیک ماشین نمیزنی؟ چرا میزنی به سر و سینه خواهر من که قرار بود همین هفته عروسی کند!
عموی دختر خودش را در آغوش من جای داد و هایهای گریست. در میان گریه گفت: اسم برادرزادهام «آوین» بود، به معنی عشق. قرار بود این هفته شوهر کند. آخر مگر کسی به عشق شلیک میکند بیانصافها؟
از روستا که بیرون زدم گِردیِ خورشید را دیدم که در پس تپهای غروب میکرد. برادر و عموی «عشق» مصمم بودند که شکایت کنند و شکایتشان را پیگیری کنند. و من، پیشاپیش میتوانستم فرسایش آنان را در طبقات دادسراها و دادگاهها مجسم کنم. نمیدانم چرا به خود گفتم: بندههای خدا مگر مادر و خواهر و وکیلِ ستار بهشتی توانستند به طرف مقابل بقبولانند که تو پسر ما را زدهای و کشتهای؟»
به دنبال این خبر، روز گذشته «کمپین فعالان صلح در تبعید» در گزارشی، اطلاعات بیشتری از این «عشق»کُشی منتشر ساخت؛ به نوشته این کمپین، آوین عثمانی ۱۷ساله از اهالی شهرستان بانه و نامزدش در هنگام بازگشت از اطراف شهر، مورد هدف مأموران مسلح نیروی انتظامی قرار گرفتند. بر اثر این تیراندازی آوین عثمانی، در بیمارستان فوت کرده و وضعیت نامزدش، وخیم گزارش میشود.
بر اساس این گزارش، روز پنجشنبه ۲۳ آبان، آوین عثمانی به همراه نامزدش که برای تفریح به اطراف شهر رفته بودند، در راه بازگشت از طرف نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران، مورد ظن قرار گرفته و مورد هدف گلوله قرار میگیرند.
بر اساس گزارش منبع مطلع به این کمپین، تیراندازی مأموران بدون هیچگونه سؤال و جواب از نامبردگان، انجام شده است. گفته میشود این تیراندازی به قصد ایجاد جراحت و دستگیری انجام شده است.
طبق اظهار منابع این کمپین، اصابت گلولهها به کمر و پای آوین، آنقدر شدید بوده که آوین دیروز در بیمارستان فوت میکند و پیکر او در میان تدابیر شدید امنیتی و به صورت شبانه دفن شد.
همچنین یک منبع نزدیک به خانواده آوین عثمانی، در گفتگو با «کمپین صلح فعالان در تبعید» اعلام کرد که مأموران امنیتی تنها پس از اخذ تعهدنامه کتبی از خانواده مبنی بر عدم اعلام و انتشار اخبار مربوط به این قتل، اجازه حضور برادر آوین در زمان کالبدشکافی را دادهاند.
وی در خصوص واکنش مسؤولان محلی به این قتل، به این کمپین گفت: «یکی از افسران که در زمان کالبدشکافی در محل حاضر بود، با لحنی زننده به خانواده گفت که چرا ناراحت هستید، ماه حرام است و دیه ۲ برابر!؛ از سوی دیگر، فرماندار و نماینده مردم بانه در مجلس، در روز اول در بیمارستان حاضر شدند ولی هیچگونه اقدامی در جهت اعزام و یا هر گونه کمکی در جهت افزایش کیفیت خدمات پزشکی، انجام ندادند.»
این منبع نزدیک به خانواده خانم عثمانی و شاهد ماجرا، تصریح کرد که برخلاف خبر اولیه، به نامزد و برادر خانم آوین عثمانی، آسیبی نرسیده است.
این شاهد محلی در توضیح نحوه وقوع این حادثه که در کیلومتر ۵ شهر بانه رخ داد، گفت که افراد مهاجم هیچ نشانی از نیروهای انتظامی نداشتند، در زمان حمله با لباس شخصی بوده و خودروی آنها فاقد هرگونه آرمی بوده است و تنها بعد از مراجعه به بیمارستان و پیگری خانواده متوفی معلوم شد که مهاجمین از نیروی انتظامی بودند.
همچنین امروز، «کمپین فعالان صلح در تبعید»، با انتشار عکسی از اعلامیه «تشکر و اعتذار» بستگان آوین عثمانی، از بازداشت موقت گروهی از آنان و فضای امنیتی شهر بانه خبر داد. به نوشته این کمپین، به دنبال انتشار اعلامیهای با مظنون قدردانی از شرکتکنندگان در مراسم ختم آوین عثمانی، عدهای از بستگان این خانواده برای ساعاتی بازداشت شده و شهرستان بانه، امنیتی شد.
بنا بر اطلاع «کمپین صلح فعالان در تبعید»، نیروهای امنیتی در سطح شهر مشغول پاکسازی اعلامیههای الصاقی هستند و طی پیگیریهای اعضای خانواده و پس از گرفتن تعهد از خانواده مرحومه و تذکر جدی به آنها، بستگان بازداشت شده، ساعتی پیش آزاد شدند.
منابع محلی از فضای به شدت امنیتی در سطح شهر، و تهدید و ارعاب مداوم اعضای خانواده عثمانی، خبر میدهند.
بر اساس این گزارش، متن اعلامیه خانواده آوین عثمانی، که توسط یکی از اهالی شهر بانه در اختیار «کمپین صلح فعالان در تبعید» قرار گرفته است، به شرح زیر است:
«تشکر و اعتذار؛
خواهر کوچکم «آوین»!
لباسهای آسمانی عروسیات تمام فصلهایمان را سفیدپوش کرد؛
و آن تیر رهاشده روزی به جبران زیبایی حرامشدهات، از شرم به خان تفنگ باز میگردد؛
بخواب خواهرکم! مبادا که زوزههای مستأصل گرگ، رؤیای پاییزیات را بر آشوبد.
سر بر بالش برگ بگذار و بخواب و آرام باش!
مرثیهای نابهنگام برای آوین، که در ابتدای زیبا شدن بود و جهالت تفنگ، مجالش نداد، با دریغ و درد».
در عصر نمایش، وجدان انسانها فقط تحت تأثیر تصویر واکنش نشان خواهد داد
No comments:
Post a Comment