به گزارش دانشجو نیوز محمد نوریزاد در پاسخ به برخی پرسشها در زمینه علت آزادی با وجود انتقادهای تند و تیزش از نظام و رهبر جمهوری اسلامی، نوشته است:
«یک پرسش مکرر، و همچنان مکرر:
مدتهاست که یک پرسش مدام در اطراف من پرسه میزند؛ این که: چرا تو را نمیگیرند و مثل ستار بهشتی نمیکشندت؟ چرا دودمانت را به باد نمیدهند؟ چرا اجازه میدهند تو زیر و بالایشان را به هم بدوزی و کاری با تو نداشته باشند؟ و خلاصه این که: چرا تو را از هم نمیدرند؟ و خود نتیجه میگیرند: پس حتماً یک کاسهای زیر نیمکاسه است. پس حتماً تو جاسوس بیت رهبری هستی و برای تخلیه روانی جامعه سر به دیوار وی میکوبی. پس حتماً تو نقش سوپاپ اطمینان را بازی میکنی.
و من با صبوری و لبخند به این پرسش مکرر پاسخ گفته و میگویم؛ این که: دوستان من، من اگر ساکت بودم و انتقاد نمیکردم، غلیان این پرسش آیا در شما فرو مینشست؟ و اگر مرا میزدند و میکشتند، شما آیا پاسخ خود را مییافتید؟ یا اگر مرا از هم میدریدند، شما باور میکردید که نوریزاد عمله کسی و کسانی نیست؟
و با همان لبخند و آرامش میگویم: دوستان من، فکر نمیکنید جهت اراده پرسش شما معکوس است؟ شما به جای این که از من بخواهید ساکت شوم، چرا از آنانی که ساکتاند نمیخواهید بر بخروشند؟ شما به جای این که مرا به سکوت فرا بخوانید تا انگ جاسوسی بر پیشانیام ننشیند، چرا به آنانی که کنج عافیت را به پذیرش هزار آسیب ترجیح دادهاند اعتراض نمیکنید؟
و افسوس این که: مردمان ما، «پذیرفتهاند» که باید ساکت بود و اعتراضی نکرد؛ و پذیرفتهاند که هر اعتراض، باید به زندان و مرگ منجر شود؛ و هرگز به این نمیاندیشند که: این طرف مقابل است که وارد حوزه خصوصی و حقوقی ما شده. مثالی بزنم: دزدانی وارد خانهای شدهاند و عربده میکشند؛ آنان با هیاهو همه را ترساندهاند و همه را به سکوت مجبور کردهاند، جوری که کسی معترض و متعرضِ دزدیهایشان نباشد؛ در این میان، زمزمهای در میگیرد، یکی به اعتراض بر میخیزد، که چرا میدزدید و تخریب میکنید؟ این آیا پسندیده است که همه سکوت اختیار کردگان به کسی که اعتراض میکند و به دزدان بر میخروشد، به دیده تردید بنگرند؟
بعضی وقتها به آقای خاتمی و دوستان ایشان حسودیام میشود، به خاطر سکوتشان، و این که کسی به دیده تردید نگاهشان نمیکند.»
البته همیشه هم محمد نوریزاد انتقادهای خود را نسبت به نظام و ولایت فقیه تند و تیز بیان نمیکند، بلکه نظیر متن زیرمدح گونه از خامنهای تقاضا میکند:
تقاضای محمد نوری زاد از رهبر: شما را به خدا اعدام نکنید!
می خواهم همه ی التماس های خود را به فرشی بدل کنم وهمان فرش را زیرپای رهبراندازم و از او بخواهم از اعدام دوجوان مریوانی جلوگیری کند. می خواهم همه ی آسمان خود را به شاخه گلی بدل کنم و همان شاخه گل را تقدیم رهبرکنم و از او بخواهم از اعدام این دو جوان مریوانی جلوگیری کند. می خواهم عصاره ی همه ی کتابهای آسمانی ونمازها و روزه ها و همه ی ذکرها و طواف ها و هروَلِه های عاشقانه را به سوگندی بدل کنم و همان سوگند را برکف دست بنشانم و تا هرکجا که مقدورم هست در برابر رهبرخم شوم و سوگندش دهم از اعدام لقمان مرادی و زانیار مرادی جلوگیری کند. می خواهم همه ی پیامبران و همه ی امامان و همه ی روسپیدان هستی را به وساطت فرا بخوانم و وساطت این نخبگان عالم را دردو جمله خلاصه کنم و همان دوجمله را ازبلندگوی همه ی ذرات عالم پخش کنم تا بگوش رهبر برسد. جمله ی نخست این است: آهای سیدعلی عزیز، بیا وشفاعت ما را برای رهایی لقمان و زانیار بپذیر! وجمله ی دوم: بیا و به سخن محمد نوری زاد بیندیش!
پاسخ نوریزاد به پرسش «چرا تو را نمیگیرند و مثل ستار بهشتی نمیکشندت؟»