Saturday, May 18, 2013

آخرین اجراى آقاى بازیگر - روايتى از امين بزرگيان

عزت الله انتظامی در نامه ای شرح یک “فریبکارى” را داده است. نامه ای که می تواند نوشته تمام  آنهایی باشد که در سال ٨۴ و ٨٨ برای گرفتن لقمه نان یا خسته از وضعیت، فریب تفاوتی فرمال و ظاهری را خوردند.


وعده بهشتی که تنها اتکایش بهره گیری از معضلات اقتصادی مخاطبین است، جز جهنم براى جامعه چیزی نمی سازد. شاید دراین میان کسی از جمعیت مستاصلان ، نانی گرفت و دکانی باز کرد اما حقیقت اینجاست (والبته تاریخ گواه است) که هر نوع پروژه سیاسی متکی به بحران ها و مسایل اقتصادى، آزادى را نابود می کند، راهى جز این ندارد.


انقلاب آمریکا هرگز در دام بدبختى توده گرفتار نشد و اصولاً آنان مشکلى به نام فقر و بیکارى نداشتند. در عوض انقلابیون فرانسه با مشاهده فقر موجود سعى مى کردند، نوعى احساس همدردى را تقویت نمایند. آنان چون دیده بودند که چگونه لذت پرستى، جنایت به همراه مى آورد دلیل مى آوردند که بنابراین زجر بینوایى باید موجد خوبى و نیک نهادى  شود. از نظر آنها قدرت همدردى در این بود که پیوندى طبیعى میان مردم استوار مى کند.


هانا آرنت برخلاف این رویکرد براى رد هرگونه احساس همدردى مى گوید که خطر “خیر مطلق” چیزى کمتر از “شر مطلق” نیست. خیر مطلق براى آنکه در جامعه پیاده شود ناگزیر از توسل به خشونت است. از نظر آرنت ، انقلاب فرانسه گرفتار احساس همدردى شدید و در فکر یک امر مطلق سراسر خوب بود؛ تلقى اى که زاینده خشونت است.


امین بزرگیان کارل پوپر نیز در جایى دیگر خطرناک ترین اندیشه سیاسى را آرزوى کامل کردن و خوشبخت ساختن انسان مى داند. از نظر او کوشش براى پدید آوردن بهشت در زمین، همواره دوزخ ساخته است.از نظر آرنت، انقلاب فرانسه با پروژه همدردى، سیاست را به دست تهیدستان داد، و خواست با خشونت به حل نگرانى ها و معضلاتى بپردازد که مى بایست در حوزه خصوصى و به تعبیر خود او در چهاردیواری خانه محدود گردد و در اینجا بود که حوزه عمومى اساساً شکل نگرفت و خواست ها و دغدغه هاى حوزه خصوصى به عرصه عمومى سرایت کرد و سیاست انقلابى حافظ آن گردید. دراین شرایط انقلاب در فرانسه و در شرایطى همچون موقعیت فرانسه به دام توده هاى تیره بختى افتاد که مى خواهند با یک راه حل سیاسى، مشکلات اقتصادى و معیشتى خویش را حل نمایند. نکته اینجاست که مسائل اجتماعى راه حل سیاسى ندارند و وقتى که از طریق سیاست بخواهیم مشکلات اجتماعى را حل کنیم در دام خشونت و تناقض گرفتار مى شویم. برینتون نام این وضعیت را “مردن انقلاب” مى گذارد. از نظر او از فرداى روزى که انقلاب پیروز مى شود و رژیم نو استقرار مى یابد، دلالت هاى عاطفى واژه “انقلاب” در نظر جامعه دگرگون مى شود. انقلاب، بخشى از تاریخ مى شود، یا به گفته «کروچه» جنبه اى محترمانه به خود مى گیرد، و مى میرد. اتفاقى که ما در انقلاب ۵٧ و با محوریت شعار انقلاب مستضعفین تجربه کردیم.


احمدی نژاد هم از همین پروژه بهره برداری کرد، کاری که انقلابیون ۵٧ آن  را به گونه ای شاید ناخودآگاهانه برگزیدند، احمدی نژادیون آگاهانه و براى پیروزى در یک پروژه سیاسى برگزیدند. شجاعت و جسارت احمدی نژادیون هم بر خلاف ستایش هایى که از بسیارى از دموکراسى خواهان شنیده مى شود، متکى بر همین پروژه بهره بردارى از شکم هاى گرسنه و ذبح آزادى و به پشتوانه جمعیت پول بگیر، به غایت تهی دست و فریب خورده اى است که از ترس قطع شدن همین آب باریکه، از او و تیمش حمایت خواهند کرد.


نکته ای که باید دموکراسی خواهان بدان بسیار توجه کنند این است که وسوسه پیروزى نباید باعث شود که پروژه خود را بر مبناى شکم هاى گرسنه بگذارند. بحران اقتصادى امروز جامعه ما مى تواند به این معنا کل پروژه دموکراسی خواهى را در خود هضم کند و ببلعد. توجه به مسایل اقتصادى از مسیر آزادى و کمک به احیاى جامعه مدنى ممکن است وگرنه نتیجه همین چهره فریبکارى می شود که حتى از کهنسال ترین هنرمند سینما براى خریدن رأى فروگذار نیست.


آقاى بازیگر! این بار پشت صحنه و بر روى کاغذ، نقش  تمام روستائیان و شهرنشینان فریب خورده را به بهترین نحو اجرا کردى؛ درود.



No comments:

Post a Comment