Monday, October 28, 2013

درسی‌ که جواد ظریف از داستان طوطی و بازرگان آموخت

web2


 


محمد جواد ظریف تکذیب و انکار نقض فاحش حقوق بشر را در حوزه وظایف وزارت‌خانه‌ خود می‌داند و دو هفته پیش در دیدار و ناوی پیلای  خواهان اصلاح گزارش‌های حقوق بشری سازمان ملل شد و گفت نحوه کنونی تهیه گزارش ها درمورد وضع حقوق بشر درایران، به شأن حقوق بشر وسازمان ملل ضربه می زند. همچنین یک خبر نگار معتبر بین‌المللی را که در مورد زندانیان سیاسی سوال کرده بود را بی‌ ادب و گزارشش را لجن پراکنی خطاب کرد، ومرضیه افخم سخنگوی وزارت امور خارجه نیز گفته است  که جمهوری اسلامی، احمد شهید، گزارش‌گر ویژه حقوق بشر سازمان ملل و گزارش‌هایش که که در آنها نقض حقوق بشر و فشار تحریم بر مردم ایران را نگران‌کننده خواند را به رسمیت نمی‌شناسد، حال پس ازحمله ماموران وزارت اطلاعات دولت اعتدال به دختران موسوی و زندانیانی که به مانند دوران جنگهای قبیله‌ای در اقدامی تلافی جویانه  توسط نظام اسلامی اعدام شدند  در صفحه فیسبوک خود ضمن نقل قولی‌ از نظامی گنجوی می‌نویسد:


 آنچه در روز عیدغدیر اتفاق افتاد برای همه تلخ بود. نظرات و انتقادات شما را هم در این زمینه دیدم و گرچه توقع دوستان برای موضع گیری پیرامون مسایلی که از حوزه مسئولیت من خارج است را غیرواقع بینانه می دانم، ولی از اینکه صفحه مرا برای اظهارنظرهای خود قابل می دانید خوشحالم و از همه شما سپاسگزار، که حتی در پاره ای از موقعیت ها، اگرچه با تلخی، بازهم به یاد من هستید. به قول نظامی گنجوی:


اگر با من نبودش هیچ میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی


به هرحال در این زمینه اظهار نظر وزیر محترم اطلاعات، که قبل از من توجه همکار گرانقدرم سرکار خانم دکتر ابتکار را جلب کرده بود، به نظر من هم شروع خوبی برای برخورد سازنده با این گونه موارد است: «برقراری امنیت باید در چارچوب باشد. خداوند از پایمال شدن حق خود اگر سهوی و غیرعمدی باشد گذشت می‌کند اما از پایمال شدن حق مردم حتی اگر سهوی هم باشد نمی‌گذرد. کسانی که دل به مهر نظام مقدس جمهوری اسلامی بسته‌اند و علاقه‌مند به رشد این نظام هستند باید در جهتی حرکت کنند که همه ملت احساس امنیت کنند و البته پیشگیری مقدم بر درمان است.»


 


 جناب ظریف که ظاهراً تبع شعر هم دارد حتما داستان طوطی و بازرگان خوانده است، از این رو به خوبی‌ می‌داند که نه تنها نباید پیغام ”طوطی” را به دنیا رسانید، بلکه باید با دروغ و تکذیب‌های مکرر، منکر وجود پرنده‌های در قفس شد و داستان‌های دروغین برای جوامع بین‌المللی، رسانه‌‌ها و مخاطبین در فیسبوک سر هم کرد و در نهایت هم‌  باید ها ها خندید و گفت : زندگی‌ همین است! و این چنین به نظامی کمک کند که مردم را با اعدام از قفس خارج می‌کند.


 ”طوطی و بازرگان “ یکی‌ از داستان های داستان‌های شگفت انگیز و اعجاب برانگیز مولانا را با هم می‌خوانیم:


وقتی که بازرگان عازم مسافرت به هند شد تمام دوستان و رفقا هر کدام هدایا و سوغاتی را از او خواستار شدند و در نهایت به طوطی نازنینش رسید:

گفت طوطی را چه خواهی ارمغان       کارمت از خطه هندوستان

طوطی گفت: به دوستانم بگو این انصاف است شما آزاد باشید و من در قفس، بازرگان به هندوستان که رسید پیغام طوطیش را به دیگر طوطیان داد و دید که طوطیان لرزیدند و افتادند و مردند.

بازرگان گفت:

این مگر خویش است با آن طوطیک       این مگر دو جسم بود و روح یک؟؟؟

عالمی را یک سخن ویران کند              روبهان مرده را شیران کند

بازرگان با خود گفت عجب اشتباهی کردم که پیغام طوطیم را به اونها دادم شاید از بستگانش بود

کرد بازرگان تجارت را تمام        باز آمد سوی منزل شادکام

هر غلامی را بیاورد ارمغان        هر کنیزک را ببخشید او نشان

گفت طوطی ارمغان بنده کو؟   آنچه دیدی و آنچه گفتی بازگو

بازرگان به طوطی گفت: من پشیمان شدم از اینکه پیغام ترا به اونها دادم چونکه تا آنها شنیدند همگی  از درخت افتادند و مردند.

نکته ای کان جست ناگه از زبان        همچو تیری دان که آن جست از کمان

وقتی که شنید آن دوستانش چکار کردند طوطی بازرگان به تبعیت از آنها  بلرزید و افتاد و مرد ناگهان بانگ از بازرگان برآمد و گریه و زاری کرد که چرا این سخن را گفتم به این مرغ نازنینم

ای دریغا مرغ خوش آواز من            ای دریغا همدم و همراز من

ای زبان هم گنج بی پایان تویی       ای زبان هم رنج بی درمان تویی

خلاصه بازرگان از زبان خود گلایه ها کرد که این چه پیغامی بود دادم که هرچه آدمی می‌کشد از زبانش است.

بعد از آنش از قفس بیرون فکند        طوطیک پرید تا شاخ بلند

طوطی مرده چنان پرواز کرد             که آفتاب از چرخ ترکی تاز کرد

خواجه حیران گشت اندر کار مرغ      بی خبر ناگه بدید اسرار مرغ

بعد از اینکه خواجه در قفس را باز کرد طوطی زنده شد و پرواز کرد و بر روی شاخ درختی نشست بازرگان با تعجب از کار طوطی که گفت این راز را به من هم بازگو که چگونه؟؟؟؟؟؟؟


گفت طوطی کو به فعلم پند داد         که رها کن لطف آواز و گشاد


زانکه آوازت ترا در بند کرد                  خویشتن مرده پی این پند کرد


یعنی ای مطرب شده با خاص و عام     مرده شو چون من که تا یابی دوام


دانه باشی مرغکانت برچنند                غنچه باشی کودکانت بر کنند


دانه پنهان کن،به کلی دام شو             غنچه پنهان کن،گیاه بام شو


طوطی به بازرگان گفت: که اونها با مردنشان این پیام را به من دادند که اگر می‌خواهی از قفس رها شوی٬ باید خود را به مردن بزنی و من هم از اون‌ها یاد گرفتم و درضمن آواز خوش من و شیرین زبانی من باعث شده که من در قفس باشم پس خودت را به بی زبانی و نیستی بزن که راحتی در آن است.


معنی مردن ز طوطی بد نیاز              در نیاز و فقر خود را مرده ساز


درسی‌ که جواد ظریف از داستان طوطی و بازرگان آموخت

No comments:

Post a Comment