Thursday, April 18, 2013

چه کسی آتش جنگ هشت ساله ایران و عراق را افروخت ؟


روزنامه کیهان تاریخ سی‌ فروردین ۱۳۵۹ از قول خمینی می‌گوید «امام ارتش عراق را به قیام دعوت کرد» این درست است که عراق جنگ را شروع کرد ولی‌ این گفته و تحریکات دیگر خمینی و سران حکومت اسلامی در عرض دو سال باعث شد که صدام وحشت زده شده و با تحریکات کشورهای غرب، شرق برای فروش اسلحه‌های خود قرارداد ۱۹۷۵ الجزیره را پاره کرده و از زمین و هوا در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۵ ماه بعد از تاریخ این روزنامه) به ایران حمله کند.


خمینی معتقد به صدور انقلاب اسلامی به دیگر ملل بود و در نخستین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی اظهار داشت:


«ما باید به شدت هرچه بیشتر انقلاب خود را به جهان صادر کنیم و این طرز فکر را که قادر به صدور انقلاب نیستیم، کنار بگذاریم»


1358
  


   اخیرا خاطره‌ای از قول حسین زاهدی که در آن زمان یکی ازمهره‌های رژیم بوده است انتشار یافته ومتن خاطره از این قرار است . در یکی از سفر‌هایم به ایران حدود سال هفتادویک شمسی ونود و دو میلادی  روزی در حضور مرحوم مهندس بازرگان ‏صحبت به جنگ ایران و عراق کشید واینکه ایا ممکن بود در ان شرایط از این جنگ پیش گیری کرد؟ ایشان ‏خاطره زیر را در این زمینه نقل کردند            


                        
روزی در سال ۱۳۵۹ از شورای انقلاب از من خواستند برای مشورت در مسئله مهمی در جلسه شورا شرکت ‏کنم . وقتی به جلسه رفتم دیدم اقای دعائی سفیر ایران در عراق نیز در جلسه حضور دارد. گفتند اقای دعایی ‏گزارشی دارند. اقای دعایی بیان کرد که در ماههای اخیر هر چند وقت یکبار و گاهی گاهی هرهفته مرا به ‏وزارت امور خارجه احضار و با ارائه مدارکی به دخالتها و کوشش ایران برای اخلال و اشفتگی در عراق ‏اعتراض مینمایند و من توضیح میدهم که این‌ها کار دولت ایران نیست و گروههای خود سرند که دنبال قدرت ‏نمایی هستند و نظایر این نوع استدلالها برای رفع اعتراض. اما هفته گذشته صدام حسین مرا احضار کرد و پس از ‏بیان اعتراض شدید به دخالتها و اخلالها گفت این وضع برای من قابل تحمل نیست. شما بروید تهران و به اقای ‏خمینی بگویید من اولین دولتی بودم که جمهوری اسلامی را به رسمیت شناختم و اگر اجازه بدهند من (صدام) ‏خودم شخصا به ایران میایم تا با مذاکره اختلافاتمان را حل کنیم اگر مایل نیستند با من مذاکره کنند من یک هیئت ‏عالیرتبه به ایران میفرستم و یا دولت ایران یک هیئت عالی برای مذاکره به عراق بفرستد تا اختلافات فیمابین حل ‏شود زیرا ادامه این وضع برای من قابل تحمل نیست و من برای خاتمه دادن به این وضع به ایران حمله نظامی ‏خواهم کرد. سپس اقای دعائی تاکید کرد که این ادمی است که حمله خواهد کرد.                                                                ‏ 
‏شورای انقلاب تصمیم می گیرد که اقای دعایی به اتفاق اقای مهندس بازرگان و اقای دکتر بهشتی برای بیان ماجرا ‏و تعین تکلیف به دیدار رهبر انقلاب بروند. در این دیدار ابتدا اقای دعایی شرح کامل ماجرا ونهایتا تهدید صدام را ‏بیان میکند رهبر انقلاب در پاسخ به او میگویند محلش نگذارید. سپس اقای مهندس بازرگان به استدلال میپردازد ‏که باید توجه کرد که امروزه موقعیت ما به علت اعمال تندی که شده ومواضع تندتری که اتخاذ گردیده است در ‏بین ملل جهان چندان مطلوب نیست و اگر گرفتار جنگ شویم کسی از ما حمایت نخواهد کرد بلکه از طرف مقابل ‏ما حمایت خواهند کرد.     


                    
ازاین گذشته وضعیت ارتش به علت اعدام بسیاری از فرماندهان عالی و درجات پائین تر و ‏اهانت‌های بسیاری که به ارتش و ارتشیان از افراد وگروههای مختلف شده ومیشود وضع بسیار نامناسبی دارد ‏وبکلی فاقد روحیه لازم است. از این گذشته تسلیحات نظامی ما عمدتا امریکایی است و با مشکلات میان دو کشور ‏دیگر دسترسی به لوازم یدکی مشکل و شاید غیر ممکن باشد. براینها باید اضافه کرد که جهان غرب و حتی کشور ‏های عربی محال است بگذارند ما پیروز شویم. بنا بر این باید از وقوع جنگ جلو گیری کنیم.                


                              
رهبر انقلاب در ‏پاسخ میگویند گفتم محلش نگذارید. مجددا بهشتی شروع به استدلال میکند اما خمینی تا سخن او ‏پایان گیرد تحمل نمیکنند واز جایشان برمیخیزند و برای بار سوم تکرار میکنند که گفتم محلش نگذارید و بطرف ‏در اندرونی حرکت میکنند . اقای دعایی که بسیار ناراحت شده بود میگوید آقا من به بغداد نخواهم رفت.      


                                    
‏خمینی که نزدیک در اندرونی رسیده بودند پس از تامل کوتاهی رویشان را بطرف دعایی برگردانده ومیگویند: ‏وظیفه شرعی ات می باشد که بروی – و بدون این که منتظر پاسخ شوند به قسمت اندرونی وارد میشوند. به شورای ‏انقلاب برمیگردند و اقای دعایی بسیار ناراحت بوده در حالیکه گریه میکرده است میگوید به خدا قسم او (صدام) ‏حمله خواهد کرد. هیچ کس کاری نمیتواند بکند و مدتی بعد عراق به ایران حمله میکند. در این سخنرانی خمینی که حدود شش ماه قبل از حمله عراق به ایران که در فرودین ماه سال ۱۳۵۹ ایراد شده . همانطور که می بینید  خمینی علنا ارتش و مردم عراق را به کودتا و قیام علیه دولت صدام فرا میخواند و علنا به کردها و مخالفین صدام حسین  کمک مالی و تسلیحاتی میکند و همانطور که در خاطره بالا میخوانید و در فیلم و روزنامه‌های اون زمان ملاحضه میکنید .این تحریکات خمینی بود که صدام را وادار به حمله ایران کرد تا ویروس انقلاب اسلامی در کشورش  رخنه نکند . نتیجه این لجبازی خمینی چه بود . هشت سال جنگ و بیش از یک میلیون جوان ایرانی چه در جبهه‌های جنگ و چه درزندانهای این رژیم اعدام وکشته شدند . خمینی و خامنه‌ای در این سی سال  با سیاستهای غلطشان  مسئول کشته شدن  حداقل یک میلیون جوان ایرانی  و چندین هزار نفر دیگر مثل که در زمان جنگ سرباز بودیم و تمام مدت در جبهه‌های جنگ گذراندیم و دست آخر هم  معلول و مصدوم شیمیایی شدیم و زندگیمان به نابودی رفت و در این سی سال چند ده هزار ملیارد دلار ضرر مالی به کشورمان خورد و همانطور که گفتم حداقل یک ملیون ایرانی کشته شدند در این سی سال و شش هفت ملیون ایرانی از ایران به دلیل این شرایط مهاجرت کردند و آواره غربت شدند و امروز بیش از هشتاد درصد از مردم ایران زیر خط فقر زندگی میکنند.


 


جنگی که بعد از  دوسال جنگندگی دلیران باقیمانده ارتش ایران و مقاومت دلاورانه مردم ایران منجر به آزادی خرمشهر و اعلام آتش بس و قبول پرداخت خسارت از طرف کشورهای عرب شده بود توسط خمینی ، رفسنجانی‌، و… هرکدام دلیلی‌ برای خود داشتند، دلالی پر سود اسلحه برای رفسنجانی‌ ، و سودای خام تسخیر کربلا و اورشلیم برای خمینی ادامه جنگ را به هشت سال کشاند.


خمینی در روز ۳۱ خرداد،۱۳۶۱ بیست و‌ هشت روز پس از آزادی خرمشهر گفته بود:


 


«ما باید از راه شکست عراق به لبنان برویم. ما می‌خواهیم که قدس را نجات بدهیم. لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس (حزب بعث عراق) نمی‌توانیم. مقدمه اینکه لبنان را نجات بدهیم، این است که عراق را [با تشکیل حکومت اسلامی در آن کشور] نجات بدهیم.»


خمینی حتی به افسران دلیر ایرانی‌ هم رحم نکرد و باوجود دلاوری آنها در جبهه جنگ آن‌ها را به جوخه اعدام سپرد به این خبر که ده روز پس از جنگ پخش شد توجه کنید:


«در میان واحدهای نیروی زمینی ارتش ایران در هفته اول حمله عراق به ایران، تنها سرهنگ هوشنگ عطاریان در جبهه غرب کشور بود که با اتخاذ تاکتیک عملیاتی ضد حمله در روز هشتم از شروع جنگ توانست ارتش عراق را از خاک ایران بیرون نمایند.»


در گزارش جنگی جمهوری اسلامی در آن ایام آمده‌است:


«بعد از ظهر امروز سرهنگ عطاریان قصر شیرین را باز پس ستاند و در جبهه غرب کشور ۸۰ تانک عراقی را نابود کردند و نیروهای ما رادیو و تلویزیون را باز پس گرفتند.»


دو سال بعد، سرهنگ عطاریان به علت توده‌ای بودن دستگیر و به اتهام عامل نفوذی بودن تیرباران شد.


ولی در زمانی‌ که جمهوری اسلامی با کمبود پول،اسلحه ، تجهیزات و نیرو مواجه بود و بالعکس عراق با موشک‌های اسکاد با برد بالا، هواپیماهای میراژ و سوپر اتاندارد فرانسوی تجهیز شده بود و فضای شهرهای ایران عملا بی‌دفاع شده بود و ارتش عراق مجددا داخل خاک ایران شده و به پیشروی ادامه می‌داد. رفسنجانی‌ و رضایی سرافکنده پیش خمینی می‌روند و خمینی جام زهر را می‌نوشد و آتش بس را قبول می‌کند.


این جنگ باعث کشتن، مجروح، معلول و اسارت نزدیک به یک میلیون نفر، ویرانی  بسیاری از شهرهای ۴ استان بزرگ غرب و جنوب ایران، ویرانی پالایشگاه‌ها، کارخانه‌ها، ٔپل‌ها، راه‌ها و تجهیزات ایران و خسارتی نزدیک به یک هزار میلیارد دلار (در آمد حدود ۳۰ سال نفت ایران) گشت.


 


حال این دهه خمینی که دوران نکبت، قتل، غارت، کشتار، شکنجه و مصادره اموال مردم ایران از نظر بسیاری از مردم ایران می‌باشد، بایستی دوران طلائی برای «موسوی» صدر اعظم وقت، «رفسنجانی‌» رئیس مجلس وقت و دلال اسلحه، «کروبی» رئیس بنیاد شهید وقت و رئیس حج و سایر سران رژیم آن دوران و اصلاح‌طلب‌های امروزی باشد.


 


چون به نظر نمی‌رسد که در یک حکومت دمکرات و انتخابات آزاد و در کشور قدیمی‌ و ثروتمندی مانند ایران، اینان از طرف مردم به چنین پست و مقامی برسند.



                                                                                                     



چه کسی آتش جنگ هشت ساله ایران و عراق را افروخت ؟

No comments:

Post a Comment